پیام خراسان

آخرين مطالب

عطر صدر ـ 12 | سلوک حیرت‌انگیز شهید صدر در خانواده سیاسی

عطر صدر ـ 12 | سلوک حیرت‌انگیز شهید صدر در خانواده
  بزرگنمايي:

پیام خراسان - همسر مکرمه شهید آیت‌الله صدر، پرده‌هایی از زندگی خصوصی و سلوک حیرت‌انگیز این شهید عزیز در خانواده را توصیف کرده است. - اخبار اقتصادی -
شهید سیدمحمدباقر صدر، سال‌ها بایکوت بوده، و آثارش مهجور مانده بود. پس از مدت‌ها، و در پی تغییر نسل گذشته در حوزه‌ها و در سپهر سیاست، یخ جمود و تحجر شکسته شد، و آثار او در میان اندیشمندان نفوذ پیدا کرد و جاری شد.
بیشتر بخوانید: اخبار روز خبربان
طی یک دهه گذشته، پدیدۀ دیگری نیز رشد کرده است: خاطره‌نگاری و روایت‌های ناب و دست‌اولی از این شهید والامقام و نابغه عصر به نگارش درآمده و حاصل آن کتاب‌های ارزشمندی مانند «شرح صدر»، «به رنگ صبر»، «نا» و دیگر موارد است. گفت‌وگوی زیر با همسر مکرمه شهید آیت‌الله صدر، حدود بیست سال پیش از این، به همت پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، انجام شده است. بازخوانی و انتشار آن برای علاقه‌مندان، افقی نو از دریای بی‌کران نفس زکیه سیدمحمدباقر صدر می‌گشاید، و در شناخت سلوک خانوادگی او حتماً مفید خواهد بود. از همین پرونده بیشتر بخوانید
عطر صدر ـ 1 | «سید صدرالدین» جد محمدباقر صدر عطر صدر ـ 2 | مرجعیت «سید اسماعیل»، پدربزرگ شهید صدر عطر صدر ـ 3 | احوال «سید حیدر»، پدر شهید محمدباقر صدر عطر صدر ـ 4 |«سید اسماعیل» برادر صاحب‌کرامت شهید صدر زندگی شما در عراق چگونه می‌گذشت؟
من پس از ازدواج از ایران به عراق منتقل شدم. دوری و فراق از خانواده و تفاوت زیادی که بین آنجا و ایران بود، مرا رنج می‌داد. یک روز به حرم امیرالمؤمنین (ع) مشرف شدم و درخواست نمودم تا خداوند به من قدرت و تحمل شرایط سخت زندگی را بدهد. پس از زیارت، احساس عجیبی به من دست داد. با خود گفتم: «من با یک شخص عادی زندگی نمی‌کنم، بلکه با یکی از اولیای خدا و رهبری دانشمند و بزرگ ازدواج کرده‌ام.» پس از آن دعا و زیارت، آرامش خاص و ظرفیتی بزرگ در برابر همه سختی‌ها در خود احساس کردم و برای اجرای تمام اوامر ایشان با کمال رضایت و خوشحالی حاضر بودم. من متولد شهر مقدس قم هستم و تا 19 سالگی در قم زندگی می‌کردم.
از نحوه برخورد رفتار شهید صدر در منزل برایمان بگویید.
ایشان در خانه بسیار مهربان و با عطوفت و قدردان بود. برای مادر، فرزندی نیکوکار، برای خواهر، برادری دوست و برای همسر، شوهری مهربان و برای فرزندان نیز پدری مهربان و دلسوز بود. تا آخرین لحظه زندگی مبارکش همچون فرزندی نمونه، فرمانبردار مادر بود. با ایشان مشورت می‌کرد و به آرای او اهمیت می‌داد. در کنار خواهر می‌نشست و نوشته‌هایش را با او مرور می‌کرد و به سؤالاتش پاسخ می‌داد. مدتها از وقت خود را صرف کمک به خواهرش می‌کرد. به همسر خود احترام می‌گذاشت و از او قدردانی و به احساساتش توجه می‌کرد. همیشه می‌فرمود: «دوست دارم شرایط و اوضاع و مشغله‌های زیادم را درک کنی و در صورتی که در جایی از من کوتاهی سر زد، مرا ببخشی.» سید شهید با اولاد خود مهربان بود و به امورشان توجه داشت. هر گاه آنها بیمار بودند، هنگام رسیدن به خانه قبل از تعویض لباس نزد فرزند می‌رفت و از حالش جویا می‌شد و دست مبارکش را بر سر او می‌گذاشت و به نیت شفا، سوره «حمد» را می‌خواند. ما هم اکنون در پیروی از او برای شفا یافتن بیمار، سوره حمد را می‌خوانیم. با فرزندانش همچون بزرگ‌ترها رفتار می‌کرد. با آنها صحبت می‌کرد و هیچ‌گاه آنها را به کاری مجبور نمی‌کرد. همیشه التزام به نماز اول وقت را تذکر می‌داد و می‌فرمود: «من بچه‌ها را کم می‌بینم، بنابراین کارهای اشتباهشان را نزد خودشان برای من بازگو نکنید تا مجبور به سرزنششان نشوم. دوست ندارم فرزندانم مرا در حال سرزنش یا مجازات خود به یاد آورند.» فرزندان از بازگشت پدر به منزل خوشحال می‌شدند، با وجود سن کم متوجه شرایط سخت پدر بودند و می‌دانستند هر روز که سید به سلامت به منزل باز می‌گردد؛ غنیمت است و جای شکر دارد.
ارادت خاص شهید صدر به اهل بیت، گواه توجه عمیق وی به مضامین عالی و جایگاه رفیع خاندان رسالت است. شما که از نزدیک شاهد این حالتهای معنوی بودید، صحنه‌هایی از آن را برای ما بازگو کنید.
ایشان شب‌های جمعه به زیارت سیدالشهدا(ع) شرفیاب می‌شد و بر خواندن زیارات مخصوص مثل زیارت شعبانیه و رجبیه مداومت داشت و حدود ده سال بطور پیوسته به زیارت حضرت اباعبدالله (ع) می‌رفت؛ مگر هنگام بیماری شدید یا مشکلات امنیتی. ایشان بیشتر مواقع روزه بود. از ابتدای خواندن زیارت عاشورا چشمانش از اشک پوشیده می‌شد، بغضش می‌ترکید و محاسن شریفش زیر قطرات اشک خیس می‌شد، چنان که گاهی زائران حرم متوجه می‌شدند. یک بار که مرحوم شیخ جواد مغنیه و سید محمود خطیب، شهید را برای زیارت حرم اباعبدالله (ع) همراهی می‌کردند، پس از ورود به حرم مطهر، شیخ در برابر ساعت حرم می‌ایستد و شاهد گریه و استغاثه ایشان می‌شود. زائران نیز پشت سر شهید می‌ایستند و گریه می‌کنند. یک نفر از شیخ می‌پرسد: «این سید چه می‌کند؟» شیخ می‌گوید: «او می‌داند در برابر چه کسی ایستاده است و از معنا و مضامین حقیقی زیارت، خبر دارد.» شهید صدر بر خواندن زیارت روزانه امیرالمؤمنین (ع) نیز مداومت داشت و متن آن را حفظ بود. مطالب درسی و جزوات خود را به حرم می‌برد و در آنجا به مطالعه درس‌ها می‌پرداخت. زمانی به علت بیماری یک هفته قادر به شرفیابی نشد، فردی به دیدن ایشان آمد و گفت: «در خواب حضرت امیر(ع) را دیدم که فرمود: «پسرم محمدباقر چند روز است که برای مباحثه و درس نزدم نمی‌آید!»» ایشان روزهای عاشورا را بسیار متأثر می‌شد و درون و ظاهری حزن‌انگیز داشت. او پیوسته سعی می‌کرد آن روز را در کربلا باشد. حتماً در این روز زیارت عاشورا می‌خواند، مقتل گوش می‌کرد و با صدای بلند می‌گریست. خانواده شهید به همراه ایشان تا ظهر عاشورا از خوردن امساک می‌کردند و از خوردن غذاهای لذیذ در آن روز پرهیز داشتند. روز شهادت امیرالمؤمنین (ع) نیز با کسی ملاقات نمی‌کرد. شهید هر شب پنجشنبه، مجلس عزاداری اهل بیت (ع) را در منزل برگزار می‌کرد و در سالروز شهادت حضرت امام موسی کاظم (ع) سه شب روضه می‌خواند. خداوند متعال به ما چند دختر عطا فرمود. من نذر کردم که اگر خدا، پسری به ما بدهد، روز شهادت امام سجاد(ع) در منزل روضه بخوانیم و شله‌زرد بپزیم. الحمدلله سال دیگر خدا سید محمد جعفر را به ما داد و من هنوز به این نذر عمل می‌کنم. آن شهید بزرگوار از غم و اندوه خود تنها به خدا شکایت می‌برد و تنها با او مناجات می‌کرد. دردهای خود را تنها با او در میان می‌گذاشت و از او یاری می‌جست و در سختی‌ها و گرفتاری‌ها متوسل به ائمه اطهار(ع) می‌شد. چه بسیار لحظاتی که اعضای خانواده، او را در حال دعا و راز و نیاز با خدا و توسل به اهل بیت(ع) می‌دیدند. سید شهید، فرزندان خود را هم به این کار تشویق می‌کرد و به آنها می‌آموخت که شکایت‌ها را تنها باید نزد خدا برد و کمک و یاری را تنها باید از او خواست. زمانی که منزل به محاصره درآمد و اوضاع بر خانواده تنگ شد و آنها تنها می‌ماندند، آنها را به خواندن دعا و توسل به اهل بیت (ع) دعوت می‌کرد. ایشان بر حضور قلب در نماز مراقبت کامل داشت. به گواهی افراد خانواده هرگاه ایشان مشغول نماز می‌شد، خانه مالامال از عطر معنویت می‌گردید و آرامش و سکوت عمیقی فضا را پر می‌کرد. شهید دور از چشم جمعیت به نماز شب می‌ایستاد، شب‌های رمضان تا همه اعمال و ادعیه مربوط به آن شب را تمام نمی‌کرد، به دفتر کار خود نمی‌رفت. در سایر مناسبات دینی نیز با وجود مشغله‌های زیاد به همین ترتیب عمل می‌کرد. زمانی که منزل ما به محاصره درآمد، به خصوص در ایام نزدیک به شهادت، فرصتی فراهم شد تا ایشان به شکلی عمیق‌تر و بیشتر به عبادت بپردازند. فکر می‌کنم کم شدن ارتباطات بیرونی، زمینه‌ای شد برای انقطاع الی الله.
گستردگی کارهای علمی و تألیفات شهید بزرگوار حاکی از مداومت جدی بر این امر است. لطفاً از نحوه مطالعه و بحث‌های معظم‌له نکاتی را بفرمایید.
ایشان برای درس و نوشتن و مباحثه پشتکار فراوانی داشت. هر شب برای مباحثه به منزل آیت‌الله خویی می‌رفت. یکی از شب‌ها هوا بسیار سرد بود و سید مریض شده بود. من از ایشان خواهش کردم که آن شب به مباحثه نرود و در خانه استراحت کند تا بهبود یابد. در جواب گفت: «قرآن بیاور تا استخاره کنم.» آیه شریفه: «اذا رءا نارا فقال لاهله امکثوا انی آنست ناراً لعلی آتیکم منها بقبس ...» آمد. رو به من کرد و گفت: «حالا چه؟ بروم یا نروم؟» من جواب دادم: «بروید. خدانگهدارتان باشد.» آیت‌الله صدر هنگام نوشتن و به دست گرفتن قلم، تا مطلب و منظورش را به جایی نمی‌رساند؛ سر از دفتر و نگارش برنمی‌داشت. گاهی من به ایشان می‌گفتم: «وحی بر شما نازل می‌شود که این گونه با سرعت می‌نویسید؟» تبسم می‌کرد و می‌فرمود: «چنین فرض کنید.» گاهی از شدت نوشتن سر انگشتانش متورم می‌شد. خمیری درست کرده بودم و من آن را دور انگشتان ایشان می‌پیچیدم، اما آن هم اثری نداشت؛ ولی شهید همچنان به نوشتن ادامه می‌داد. زمانی که مشغول نوشتن بود، از هیچ سروصدایی متأثر نمی‌شد. من سعی داشتم بچه‌ها را ساکت یا از اتاق پدر خارجشان کنم؛ اما ایشان می‌گفت: «رهایشان کن! صدای آنها مرا اذیت نمی‌کند.»
در زندگی شخصی ایشان چه نکته بارزی توجه شما را بیش از هر چیز جلب می‌کرد؟
زهد ایشان برای من همیشه عبرت‌آموز بود. پس از ازدواج متوجه شدم که همه لباس‌های وی عبارت است از عبا، یک قبا و یک دشداشه سفید. پرسیدم: «باقی لباس‌هایتان کجاست؟» مادرشان با خنده گفتند: «نگفتم همسرت از بی‌لباسیت تعجب خواهد کرد؟» به ندرت لباس تهیه می‌کرد و به کمترین اکتفا می‌کرد و می‌گفت: «مگر من چند جسم دارم که چندین لباس بدوزم و بخرم؟» در نهایت زهد می‌زیست و می‌گفت: «زندگی و معیشت مرجع باید مانند سایر طلبه‌های حوزه باشد.» پس از مرجعیت چیزی به اثاث منزل اضافه نکرد و خانه به همان شکل گذشته باقی ماند. یکی از دوستان به ایشان ماشینی هدیه داد، ولی هیچ‌گاه از آن استفاده نکرد و دستور داد آن را بفروشند و پولش را بین طلبه‌ها تقسیم کنند و برای خانواده مبلغی جزئی برداشت. هرگاه کسی لباس یا چیزی را به ایشان هدیه می‌داد، قبول و تشکر می‌کرد، سپس آن را به طلبه‌های نیازمند می‌داد. این برخورد از روی تکبر و خودخواهی نبود، بلکه از زهد و تقوای ایشان سرچشمه می‌گرفت. بیشتر وعده‌های غذایش ساده و عادی بود. ایشان علاوه بر زهد در زندگی، به رعایت تساوی بین عموم مردم در خوراک توجه داشت.
برخورد رژیم حاکم عراق پس از مرجعیت با ایشان چگونه بود؟
پس از رحلت آیت‌الله العظمی آقای حکیم، شهید صدر با اصرار فراوان مردم برای تقلید روبرو شد و ناگزیر رساله عملی خود را منتشر کرد. ایشان قصد داشت با توزیع رساله عملی، توجیهی در مقابل بعثی‌ها داشته باشد. مرجعیت شهید صدر با آرا و نظریه‌های ایشان در مورد تجدید نظر و پیشنهادات جدید و مؤثر در حوزه و دروس و بحث‌های آن و نیز توجه به وضع معیشتی طلاب، همراه بود و در این دوران با مشکلات و سختی‌های فراوانی روبرو شد، ولی با توکل به خدا و صبری که از اجدادش به ارث برده بود، همه آن مصائب را تحمل کرد. با وجود فشارهای زیادی که از طرف مزدوران بعثی به شهید صدر می‌رسید، وی به راه خود ادامه داد تا به مرحله‌ای رسید که بعثی‌ها از جانب ایشان برای حکومت خود سخت نگران شدند و سه بار ایشان را به زندان بردند. هر بار ایشان می‌فرمود: «در راه رفتن احساس خوشی داشتم و امید به ملاقات خدا بسته بودم؛ ولی هنگام بازگشت مسؤولیت سنگینی را روی شانه‌های خود احساس می‌کردم.» پس از آنکه حکومتی‌ها از سازش‌پذیری ایشان مأیوس شدند و دانستند که موضع خود را تغییر نمی‌دهد، ایشان را به همراه خانواده محکوم کردند تا در منزل اقامت اجباری داشته باشند، حق ملاقات و رفت‌وآمد با هیچ‌کس را نداشتیم. این برنامه ده ماه طول کشید. شهید در این مدت مطالب جدید زیادی را به نگارش درآورد. بعضی از سوره‌های قرآن را حفظ کرد و به عبادت پرداخت. او تلاش می‌کرد تا خانواده را تسلا دهد و آنها را به صبر و حسن عاقبت وعده می‌داد. یک بار از ایشان سؤال کردم: «اگر خدای ناکرده شما را ببرند، ما چه کنیم؟» جواب داد: «شما خدای متعال را دارید و از همه کس بهتر است. من نیز شما را به او می‌سپارم.» همیشه چهره‌اش خندان بود، با وجود شرایط سخت و هراس‌آور، با ایمان قوی و عزم راسخ به خدا توکل می‌کرد و کاملاً خود را تسلیم او کرده بود. بارها می‌گفت: «شما می‌توانید بروید، صدام و عمالش، فقط مرا می‌خواهند و کاری به شما ندارند.» با این سخنان، دوستی و پیوند اعضای خانواده نسبت به ایشان بیشتر می‌شد. در سال‌های آخر ضعیف و لاغر شده بود و به خاطر بالا بودن فشار خون، از بیشتر غذاها پرهیز می‌کرد.
از همین پرونده بیشتر بخوانید
عطر صدر ـ 5 | خاندان صدر؛ به روایت آیت‌الله رضا استادی ــ 1 عطر صدر ـ 6 | خاندان صدر؛ به روایت آیت‌الله رضا استادی ــ 2 عطر صدر ـ 7 | اینفوگراف: شهید صدر از طلوع تا غروب عطر صدر ـ 8 | عکس‌نوشت؛ تودهنی محکم شهید صدر به صدام آخرین دستگیری آیت‌الله صدر چگونه بود؟
وقتی قلدران صدام برای آخرین بار ایشان را با خود بردند، می‌دانست که این بار باز نخواهد گشت، چون بعثی‌ها گفته بودند که ایشان را با خود به بغداد منتقل می‌کنند. با وجود این، ایشان با آرامش جواب داده بود: «من خیلی وقت است که آماده شهادتم.» هنگام رفتن رو به خانواده کرد و برای تسلای ما گفت: «هر انسانی بالاخره می‌میرد و مرگ دلایل متعددی دارد. ممکن است انسان به علت بیماری بمیرد یا ناگهان در بستر بمیرد، یا به هر شکل دیگری؛ ولی مرگ در راه خدا از همه مرگ‌ها بهتر و شریف‌تر است. اگر به دست صدام و عمالش کشته نشوم، بالاخره به خاطر بیماری یا هر علت دیگری خواهم مرد. اگر مرگ من مصلحت یا فایده‌ای برای دین و تشیع داشته باشد، بهتر است با عزمی پایدار به سوی شهادت بشتابیم...» لحظه‌های آخر برای خانواده بسیار سنگین و غمگین بود.
مشهور است که شهید صدر از هوش سرشاری برخوردار بودند. خاطره‌ای به یاد دارید که حکایت از این هوش سرشار داشته باشد؟
محمدعلی خلیلی از همکلاس‌های دوران مدرسه آیت‌الله صدر می‌گوید: «سید محمدباقر صدر بسیار باهوش و کم‌نظیر بود. معلم‌ها او را به عنوان یک دانش‌آموز نمونه، کوشا، مؤدب و فرمانبر می‌شناختند. شخصیتش به گونه‌ای بود که همه از دانش‌آموزان گرفته تا معلمان و مدیران به او احترام می‌گذاشتند. او چنان با قدرت صحبت می‌کرد که الگویی برای تمام دانش‌آموزان و خانواده‌های آنان شده بود. با وجود سن کم، در هیأت‌های عزاداری سازمان‌یافته توسط مدرسه در روز عاشورا یا سالروز شهادت ائمه اطهار(ع) روی سکویی در صحن شریف کاظمین چنان با زبان دلنشین سخن می‌گفت که مردم با شور و اشتیاق در هیأت‌های عزاداری شرکت می‌جستند.» دوست دیگری می‌گوید: «من هر چه در مدح و ستایش وی بگویم، باز هم کم گفته‌ام. او در میان دانش‌آموزان همتایی نداشت، به گونه‌ای که دانش‌آموزان اطراف او می‌نشستند و شهید محمدباقر برایشان به آرامی سخن می‌گفت. او سرتاپا آرامش و طمأنینه بود و همگی با شگفتی به گفته‌هایش گوش فرامی‌دادند. شور و شوق ما برای فراگیری باعث شد تا بارها به گروه وی ملحق شویم. ما تا آن زمان تنها نام چند دانشمند از جمله ادیسون، نیوتن و... را شنیده بودیم؛ اما او از مارکسیسم، امپریالیسم و دیالکتیک و واژه‌های فلسفی استفاده می‌کرد که برای ما ناآشنا بود. ما نمی‌دانستیم که بچه‌ها و کودکانی که گرد او جمع شده‌اند، آیا متوجه می‌شوند که سید باقر صدر چه می‌گوید یا نه؟! تمام هم و غمش این بود که ما متوجه سخنانش شویم و بفهمیم که از چه چیزی سخن می‌گوید. انگار در آن سال‌ها نذر کرده بود به جای بازی، آموزگار ما شود. شهید به واقع یک نابغه بود.» سیدمرتضی عسکری مدیر محترم مدرسه وی می‌گوید: «ایشان در یک سال، دو کلاس را طی کرد. گاهی که به علت بیماری یا مسافرت غیبت داشت، باز هم سر جلسه امتحان، بهترین و صحیح‌ترین جواب را می‌نوشت. از کودکی به کتاب و دفتر و قلم علاقه داشت. چندین بار که مادر بزرگوارش به دنبال او می‌گشت، او را در گوشه‌ای از مدرسه مشغول مطالعه یا نوشتن یا تفکر می‌یافت.» مادر شهید صدر می‌فرمود: «محمدباقر پس از آنکه مرحله ابتدایی را به اتمام رساند، معلوم شد که اصرار فراوانی برای پوشیدن عمامه دارد. یکی از بزرگان فامیل از ایشان خواست عمامه نگذارد. او می‌گفت: «زندگی طلبگی خیلی سخت و دشوار است.» شهید صدر سه روز در منزل فقط به آب و نان اکتفا کرد. از ایشان پرسیدند: «چرا این قدر کم غذا می‌خوری؟» گفته بود: «می‌خواهم به شما ثابت کنم که می‌توانم زندگی سخت طلبگی را تحمل کنم و خط اجدادم را در پیش بگیرم.» وقتی برخی از کتاب‌های سخت و عمیق فلسفی و منطقی ترجمه شده از زبان انگلیسی به عربی را نزد ایشان می‌آوردند؛ ایشان از روی موضوع، ترجمه صحیح را از غلط تشخیص می‌داد و راهنمایی می‌کرد. وقتی مترجمان با دقت بیشتر به اصل متن برمی‌گشتند، متوجه می‌شدند که سخن شهید درست‌تر و دقیق‌تر است. زمانی که دکتر کریم متی قسمتی از کتاب «معرفت انسانی» برتراند راسل را برای شهید ترجمه کرد، شهید صدر در آن اشتباهی پیدا کرد و گفت: «من بعید می‌دانم که این اشتباه از راسل باشد.» مترجم به متن اصلی نگاه کرد و اشتباه خود در ترجمه را یافت.
به نظر جنابعالی چه جریانی در به شهادت رساندن آیت‌الله صدر و خواهر بزرگوارشان نقش اصلی را داشت و چه نتیجه‌ای عایدشان شد؟
رژیم با فرستادن مأموران و مزدوران خود نزد آیت‌الله صدر سعی کرد او را از راهی که در پیش گرفته، منصرف کند. فشارهای زیادی به شهید صدر وارد کرد، ولی ایشان ثابت و استوار ایستاد و همچنان از انقلاب اسلامی ایران و حضرت امام (ره) و مردم انقلابی ایران حمایت کرد و هرگز به خواسته‌های رژیم خونخوار صدام گردن ننهاد. همین امر موجب شد تا نظام بعث تصمیم به قتل شهید صدر و خواهر شریفش بگیرد. رژیم بعث عراق بیم داشت که مبادا شهیده بنت‌الهدی پس از برادرش سید محمدباقر مردم را به اعتراض و تظاهرات دعوت کند و رژیم را مفتضح سازد؛ از این رو هر دو را با هم شهید کرد. رژیم عراق، شهید صدر را زیر فشار قرار داد تا از حمایت خود نسبت به انقلاب اسلامی ایران و رهبری این انقلاب دست بردارد، ولی شهید می‌گفت: «دفاع از انقلاب اسلامی واجب است و مرجعیت شیعه جز اقامه و برپا کردن حکومت اسلامی هدفی ندارد. حال که آیت‌الله خمینی آرزوی من را تحقق بخشیده، دیگر برای من فرقی نمی‌کند.»
میزان استقبال از جلسات درس شهید چگونه بود؟ چه کسانی از محضر ایشان استفاده می‌بردند؟
ایشان درس اصول خود را در سال 1378 قمری شروع کرد. آن زمان فقط تعدادی از طلاب جوان و همسن ایشان از درس بهره‌مند می‌شدند. پس از آن شماری از طلاب لبنانی به درس ایشان ملحق شدند. این مجمع درسی، کم‌کم بزرگ‌تر و گسترده‌تر شد تا جایی که به اندازه درس آیت‌الله العظمی خویی جمعیت داشت. اکثر طلاب ایشان، لبنانی و ایرانی بودند و طلاب عراقی کمتر دیده می‌شدند.
شهید صدر نسبت به تربیت فرزندان، به خصوص دختران به چه نکاتی توجه می‌کردند؟
ایشان با تأکید می‌فرمود: «دختر گل خوشبوست و رزقش را خدا می‌دهد. اگر دخترها درست تربیت شوند و حق آنها در زمینه آموزش امور دین و دنیا ادا گردد، زمینه‌ساز رشد و حضور فعال، مؤثر و سودمند در جامعه خواهند بود.» از این رو به دختران خود توجه فراوان داشت و چنان با لطافت و عطوفت با آنها رفتار و به احساساتشان توجه می‌کرد که در عالم کودکی هر یک تصور می‌کردند که پدر، او را بیش از سایرین دوست دارد. ایشان هرگز دخترها را مجبور به انجام کاری نمی‌کرد و با تفاهم با آنها سخن می‌گفت. به هر یک از دختران خود روزانه یک درهم می‌داد. در فصل موز که در مدرسه نیز به فروش می‌رفت و یک عدد موز را به قیمت 60 قران می‌فروختند (هر درهم 50 قران بود)؛ دخترها از پدر درخواست می‌کردند که 10 قران بیشتر بدهد تا موز بخرند. ایشان می‌گفت: «من حرفی ندارم به شما 10 قران بیشتر بدهم، ولی به من بگویید آیا همه دخترهای مدرسه موز می‌خرند؟» وقتی پاسخ منفی دخترها را می‌شنید، می‌فرمود: «پس بهتر است شما هم مثل دخترهای معمولی از اکثریت باشید، نه اقلیت.» یک روز پس از میهمانی در منزل، سید به همراه یکی از دخترها وارد آشپزخانه شد و گفت: «امروز مادرت بسیار خسته شد، بهتر است من و تو در شستن ظرف‌ها به او کمک کنیم.» همیشه این حدیث شریف امام جعفر صادق (ع) بر زبانش بود: «ولایتی لعلی بن ابی طالب خیر من بنوتی: پیروی من از علی بن ابی طالب برتر و مهم‌تر از فرزندی من نسبت به آن حضرت است.» و نیز از پیامبر اکرم (ص) این حدیث را پیوسته تکرار می‌کرد: «لا فضل لعربی علی اعجمی الا بالتقوی: نژاد بر نژاد دیگر برتری ندارد جز به تقوا.» ایشان با همه مقام و منزلتش و به عنوان مرجع تقلید به کسی اجازه نمی‌داد تا او را مدح و ستایش کند. همواره به همه و به دختران خود گوشزد می‌کرد از اضافه کردن القاب و عناوین بپرهیزند و می‌فرمود: «فقط بنویسید، سید محمدباقر صدر، بدون هیچ اضافه‌ای.» دنیا را محل گذر می‌دانست و این از محورهای مهم اندیشه ایشان بود. در فرمایشات و سفارشاتش به دختران، انسان را مسافر و رهگذر عنوان می‌کرد و از آنها می‌خواست تا به دنیا دل نبندند و هر چه سبکبارتر، خود را برای انتقال به نشئه آخرت آماده سازند، زیرا: «ینجوا المخففون: سبکباران نجات می‌یابند.» به تعبیر شهید، این دنیا و ما یتعلقش همه مربوط به بدن انسان می‌شود و چون بدن انسان فانی است، پس این امور هم با آن فانی می‌شود و همراه روح به آن دنیا منتقل نمی‌گردد، بلکه آنچه می‌ماند و انسان را تا سرای آخرت همراهی می‌کند، متعلقات روح است. پس باید سعی کنیم ذخیره‌های معنوی و روحی را بالا ببریم. وقتی دخترها به سن تکلیف می‌رسیدند، وضو می‌گرفت و پیش روی آنها نماز می‌خواند و با احترام و با اقتدا به روش مولایش حسنین (ع)، اشتباهاتشان را تصحیح و آنها را به تلاوت قرآن و خواندن ادعیه و زیارت تشویق می‌کرد. به نماز اول وقت توجه خاصی داشت و بر نماز صبح تأکید ویژه می‌کرد و می‌فرمود: «در صورتی که فردی تا دیر وقت بیدار بماند و بداند که قادر به برخاستن برای نماز صبح نیست، جایز نیست بخوابد.» از مقررات خانه این بود که هر یک از دختران که برای سال اول روزه می‌گرفت، آزاد بود تا غذای افطار را تعیین کند (البته غذایی معقول) و در پایان ماه به مناسبت اتمام اولین ماه روزه‌داری، به او هدیه‌ای (با قیمتی معقول) می‌داد. فوق‌العاده با محبت و مهربان بود. بچه‌ها هم کاملاً مطیع پدر بودند و احترام فوق‌العاده‌ای به ایشان می‌گذاشتند.
بیشتر بخوانید
عطر صدر ـ 9 |روایت شگفت دکتر چمران، از شهید سیدمحمدباقر صدر عطر صدر ـ 10 | ابعاد «نبوغ شهید صدر» در کلام رهبری + فیلم عطر صدر ـ 11 | آیت‌الله سیدمحمود هاشمی شاهرودی و شهید صدر برخورد ایشان با عامه مردم چگونه بود و چه رابطه‌ای با آنها داشتند؟
شخصی بود متواضع، گرم، لطیف، گویا و پذیرای مزاح و لطیفه‌های جالب و معقول همراه با متانت و وقار. با همه کس و حتی با ناآشنایانش در نخستین برخورد به گونه‌ای رفتار و ابراز انس و الفت می‌کرد که گویی مدتهاست با او سابقه آشنایی دارد. این نکته اخلاقی خیلی ارزشمند است و اثر مثبت و مفید آن در روحیه طرف مقابل محسوس بود و به یاد می‌ماند و از هر درس و بحث زبانی مؤثرتر است. در ملاقات‌ها گرم و خوشرو بود و از احوال همه نزدیکان او جویا می‌شد، اگر مریض می‌شد؛ از او عیادت و اگر محتاج بود، مساعدت می‌کرد. کمک‌ها را شب‌ها به خانواده‌های محترم و مستضعف می‌رساند تا کسی از این موضوع مطلع نشود. همیشه می‌فرمود: «اگر کسی از من انتقاد و بدگویی کرد، شما آن موضوع را برای من بازگو نکنید و حمل بر صحت کنید.» کسی را بر دیگری ترجیح نمی‌داد و همه اقوام را دوست داشت و احترام می‌کرد. یکی از روزهای دهه عاشورا، ایشان به مجلس تعزیه رفت. اتاق‌ها پر بودند. ایشان وارد اتاق نشد و در حیاط نشست. صاحبخانه اصرار کرد که: «بفرمایید داخل اتاق.» ولی شهید گفت: «فرقی نمی‌کند. همه جای مجلس امام حسین (ع) برکت است.» ایشان در سالروز شهادت امام موسی جعفر (ع) در خانه روضه‌خوانی داشت. یک بار یکی از مداحان شعری را در مدح شهید صدر سرود. شهید از او خواست تا ادامه ندهد. او اصرار کرد، ولی شهید صدر قسمش داد که از خواندن منصرف شود و ذکر اهل بیت (ع) را دنبال کند. هر کس برای سلام دادن یا سؤال پرسیدن به شهید نزدیک می‌شد؛ وی با روی گشاده به حرف‌هایش گوش می‌سپرد و فرقی نمی‌کرد که آن شخص کوچک است یا بزرگ، کاسب است یا طلبه. برای نسل جدید و جوانان باسواد اهمیت فراوانی قائل بود و احادیث دینی و اجتماعی را برای آنها بازگو می‌کرد. طلبه‌ای نقل می‌کند که زمانی جوانی با تعدادی از دوستانش برای درس خواندن به حرم حضرت امیرالمؤمنین (ع) مشرف می‌شوند. یک بار که سید شهید را در حال ورود به حرم به قصد اقامه نماز صبح می‌بینند، نزدیک می‌روند و اجازه می‌گیرند تا سؤالی را مطرح کنند. شهید با خوشرویی عذرخواهی می‌کند و می‌گوید: «وقت نماز دیر می‌شود و نمی‌توانم با شما بمانم و به سؤال‌هایتان جواب بدهم.» روز بعد، شهید ساعتی زودتر به حرم مشرف می‌شوند و با دیدن جوانان به آنها می‌گوید: «امروز زود آمدم تا سؤال‌هایتان را بشنوم و جواب بدهم.» سپس جوانان زیراندازی پهن می‌کنند و سید برای پاسخگویی در کنارشان می‌نشیند. یکی از طلبه‌ها نقل می‌کرد که وقتی 11 سالش بود، کتاب مختصری را درباره آموزش نماز در ده صفحه نوشت و با خود فکر کرد بهترین فردی که می‌تواند کتابش را تصحیح کند، سید صدر است. به همین منظور نزد سید که در مسجد طوسی مشغول تدریس خارج بود، می‌رود. سید با روی باز از او استقبال می‌کند، کتاب را می‌گیرد و پس از چند روز تصحیح شده آن را به همراه حاشیه‌هایی که برایش نوشته بود، به او برمی‌گرداند و می‌گوید: «اگر پدرت کتاب را برایت چاپ نکرد، آن را بیاور تا با هزینه خودم برایت چاپ کنم.» رفتار ایشان با شاگردان همچون پدری پرعطوفت بود. به گواهی خودش با تمام وجود و احساسش با آنان مهربانی می‌کرد. در آخر نوشته‌هایش با شاگردان خود از عنوان «پدرتان» استفاده می‌کرد و همواره می‌گفت: «دوست دارم فرزندانم از پدرشان و کارهایی که این پدر به خاطر آنها انجام داده، راضی باشند.»
از شهیده عالی‌مقام، بنت‌الهدی صدر برایمان بگویید.
بنت‌الهدی، اسم مستعار ایشان است. وی آمنه نام داشت. خواندن و نوشتن را بدون آنکه وارد مدرسه رسمی شود، فرا گرفت. دروس نحو، منطق، فقه و بقیه معارف اسلامی را نزد برادرش سید محمدباقر در منزل خواند. ایشان در کودکی در دامان مادری مهربان و دلسوز و با اصالت و صابر و برادرانی فاضل و عالم پرورش یافت و دروس ابتدایی را در منزل به اتمام رساند. بیشتر اوقات کتاب‌های دینی، ادبی، تاریخی را مطالعه می‌کرد. در 12 سالگی در روزنامه دوازده صفحه‌ای به نام مجتمع، آداب و رسوم و نوع لباس و فرهنگ‌های مختلف و انواع عبادت اقوام را شرح می‌داد و چاپ می‌کرد. پس از مدتی شروع به تدریس کتاب‌های علمی و حوزوی کرد و در سال‌های آخر عمر خود در منزل، کتاب «شرایع الاسلام» علامه حلی را تدریس می‌کرد. مسؤولیت مدارس دینی الزهرا(س) در کاظمین و نجف به عهده او بود. زبانی گرم و شیرین و جذاب داشت و خوش‌قلب و مهربان و متواضع بود. سال‌ها با هم در یک منزل زندگی کردیم و من عملی خلاف عدالت از ایشان ندیدم. همیشه غصه دین و اصلاح جامعه را داشت و به هر نحو که می‌توانست، در ترویج اسلام و آشنا ساختن نسل جوان، خصوصاً دوشیزگان با اسلام همت می‌کرد و می‌گفت: «اسلام غریب است و دلسوز کم دارد.» با همه وجود خود در راه این هدف پیش می‌رفت تا به درجه شهادت رسید. پس از آنکه صدام لعنت‌الله‌علیه، بنت‌الهدی را به شهادت رساند، بعضی به او گفته بودند: «چرا خواهر را به قتل رساندی؟» او در جواب گفته بود: «من قضیه حسین را تکرار نمی‌کنم. زینب بعد از برادرش، یزید و آل امیه را مفتضح کرد.» بانوی شهید، بنت‌الهدی صدر، بازدهی دینی فراوانی داشت و سعی می‌کرد از طریق ارشاد و هدایت دختران جوان، پرچم اسلام را همواره برافراشته نگاه دارد. با نوشتن کتاب‌هایی به روش معاصر و مطابق با مذاق روز جوانان، اولین زن شیعه‌ای بود که دست به این شیوه مبارزه زد. رمان‌های ایشان عمدتاً الهام گرفته از واقعیت‌های عینی جامعه آن روز بودند که با مهارت و قلمی شیوا، ادبی و شوق‌انگیز، تشنگان ادب و هنر دین را به سوی خود جلب می‌کردند. ایشان در این آثار با راهنمایی‌های آمیخته به نکات عقیدتی به آگاهی‌بخشی و اطلاع‌رسانی به دختران و پسران جوان خواننده می‌پرداخت و با آشکار کردن جنبه‌های ناپیدای زندگی به آنها، از نیات پلید حکام که خواستار نابودی دین و علم در قلب جوانان بودند، پرده برمی‌داشت. نظام بعث، این کتاب‌ها را ممنوع کرده بود؛ اما تقاضای زیادی برای مطالعه آنها وجود داشت و مردم آنها را تهیه می‌کردند و می‌خواندند. اگر خانه‌ای مورد بازرسی و یا هجوم مزدوران رژیم قرار داشت، آنها را همراه کتاب‌های شهید صدر در خاک باغچه پنهان می‌کرد. مجموعه داستان‌های ایشان به نام «القصص الکامله» چاپ شده‌اند. داستان‌ها معمولاً حاوی آیات و روایات و احادیث اهل بیت (ع) هستند و به شکلی منسجم و همگون در داستان گنجانده شده‌اند و با نگاهی جالب و مفید نسبت به دین و دنیا پایان می‌یابند. یکی دیگر از آثار ایشان کتاب خاطرات حج است. این کتاب شامل شرح سفر بنت‌الهدی از لحظه ورود به فرودگاه بغداد به منظور پرواز به مکه تا لحظه بازگشت است. در زمینه ادبیات و شعر نیز ایشان در کتاب خاطرات حج قصیده‌ای را آورده است. قصیده دیگری نیز در مورد نماز دارد که در کتاب آموزش نماز بر اساس فتاوای شهید آیت‌الله صدر نوشته شده است. در نتیجه راهنمایی‌ها و ارشادات ایشان، زنان و دختران زیادی حجاب اختیار کردند. چه بسا برخی از آنها دست از زندگی پر زرق و برق خود شستند و دیندار و یاور نیازمندان و مرشد ناآگاهان شدند. تعدادی از آنهایی که در رکابش بودند، پیش از شهادت وی و تعدادی دیگر بعد از شهادت او، جام شهادت نوشیدند. علویه بنت‌الهدی و برادرش شهید صدر در ماه محرم در منزل خود که نزدیک مشهد مشرف حضرت امیر(ع) قرار داشت، مجلس عزای حسینی برپا می‌کردند. همچنین در شب‌های قدر با حضور زنان دیگر در منزل خود مراسم احیا و سخنرانی داشتند که به دلیل آزار و اذیت سازمان اطلاعات بعث مخفیانه برگزار و در نهایت، از حاضران با غذای خانگی به عنوان سحری پذیرایی می‌شد. ایشان از مادر پیر خود نیز مراقبت می‌کرد. ارتباط وی با برادرش، سید شهید علاوه بر ارتباط خواهر و برادری، ارتباط دوستی و بیش از آن ارتباط شاگرد و استادی بود؛ به همین علت علویه شهید، ریز و درشت موضوعات دینی، سیاسی و اجتماعی را که به ذهنش می‌رسید، با برادر در میان گذاشت. افراد زیادی برای خواستگاری از ایشان می‌آمدند‌، اما وی بیشتر به فکر این بود که فعلاً دین به او نیاز دارد و به خاطر جو آن زمان حاضر نبود خود را در چهارچوب تنگ زندگی محدود کند. می‌گفت: «ترکیب این دو راه سخت است.» بدین ترتیب همچنان در خدمت دین حنیف اسلام باقی ماند و در مسیر برادرش قدم نهاد تا خدای خود را ملاقات کرد. از نکات دیگری که مورد توجه ایشان قرار داشت، برگزاری جشن تکلیف برای دختران تازه مکلف بود. وی دختران جوان را متوجه مسؤولیت جدیدی که بر دوششان قرار می‌گرفت؛ می‌کرد و همه تلاش او صرف این معنا می‌شد که آنها را تشویق کند تا با قدرت تمام در برابر وسوسه‌های شیطانی بایستند و توانایی‌های دینی و فطری خود را شکوفا سازند. زنده بمانم و چه بمیرم. هیچ حرف دیگری ندارم و برای شهادت آماده هستم.»
انتهای پیام/

لینک کوتاه:
https://www.payamekhorasan.ir/Fa/News/852172/

نظرات شما

ارسال دیدگاه

Protected by FormShield
مخاطبان عزیز به اطلاع می رساند: از این پس با های لایت کردن هر واژه ای در متن خبر می توانید از امکان جستجوی آن عبارت یا واژه در ویکی پدیا و نیز آرشیو این پایگاه بهره مند شوید. این امکان برای اولین بار در پایگاه های خبری - تحلیلی گروه رسانه ای آریا برای مخاطبان عزیز ارائه می شود. امیدواریم این تحول نو در جهت دانش افزایی خوانندگان مفید باشد.

ساير مطالب

قطعه‌ای از ونجلیس، ترکیبی از سادگی و عمق

اینزاگی‌ بال چشم‌نواز بازیکنان اینتر مقابل بایرن مونیخ با نقش پر رنگ نیکولو بارلا

اولین گل رونالدو نازاریو برای اینتر در پیروزی 4-2 مقابل بولونیا

گل سردار آزمون در دیدار امشب شباب الاهلی مقابل الجزیره

تکنولوژی جالب تحویل توپ در بازی فینال لیگ‌کاپ امارت بین الجزیره و شباب الاهلی

گل دوم الجزیره به شباب الاهلی

بی‌دلیل نبود نفس پاری‌سن‌ژرمن را گرفتند؛استون‌ویلا 4-1 نیوکسل را قلع و قمع کرد

کامبک مال ماست، طعنه بارسا به رئال

برخورد ضربه سردار آزمون به تیردروازه الجزیره

گل سردار آزمون سریع تقدیم شد

برگ برنده رئال؛ غیبت نیکو ویلیامز در برنابئو!

استاندار: صنایع آب‌بر خراسان رضوی باید به کنار دریا‌ها منتقل شوند

موتورسواران قربانی اصلی تصادفات شهری در خراسان رضوی

فروش طلای مستعمل در شهرستان خواف ممنوع شد

بازداشت 9 نفر از مخلان نظمِ بازی فوتسال در طبس

زمان جدید قطعی برق خراسان جنوبی و بیرجند فردا یکشنبه 31 فروردین 1404 + جدول خاموشی برق بیرجند 24 ساعت آینده

توقیف خودروهای شوتی در قاین

رانش وحشتناک زمین در شهرستان بجنورد

سول سکندر: راز نامی که مادرم مرا با آن می‌خواند

زمان جدید قطعی برق خراسان شمالی و بجنورد فردا یکشنبه 31 فروردین 1404 + جدول خاموشی برق بجنورد 24 ساعت آینده

فرود فلامینگوهای مهاجر روی باند فرودگاه بجنورد! + فیلم

(16+) صحنه وحشتناک درگذشت 2 قاضی مشهور | شدت تصادف بسیار بالا بوده است + فیلم

فرجی راد: مشخص بود مذاکرات متوقف نمی‌شود/ این بار اراده سیاسی قوی از هر دو طرف وجود دارد/ عمانی‌ها می‌خواستند اروپایی‌ها هم یک مقداری در قضایا شریک شوند/ اگر آمریکایی‌ها گفته بودند غنی‌سازی ایران باید صفر شود، عراقچی مذاکرات را دنبال نمی‌کرد

نقص فنی قطار مسافربری تهران - مشهد در سمنان

کاشت بیش از 3 میلیون اصله نهال در کهگیلویه و بویراحمد

زمان جدید قطعی برق خراسان رضوی و مشهد فردا یکشنبه 31 فروردین 1404 + جدول خاموشی برق مشهد 24 ساعت آینده

قطار حادثه دیده تهران- مشهد به مسیر خود ادامه داد

قطار حادثه دیده تهران- مشهد به سمنان بازگشت

قطار حادثه دیده تهران - مشهد به راه خود ادامه داد | اعتراض مسافران به معطلی زیاد

ثبت‌نام کتاب‌های درسی آغاز می‌شود

سریع القلم و 1620 شاخص توسعه فردی، مدیریتی و حکمرانی در چاپ دوم 30 ویژگی ها

یارانه خانوارهای دهکهای چهارتا نهم واریز شد

فرود فلامینگوهای مهاجر روی باند فرودگاه بجنورد/ ویدئو

اورتون 0-2 سیتی؛ موتور تیم پپ دیر روشن شد

پپ: قدردان این بازیکنان هستم، یک دهه درخشیدند

جنون و کامبک، بارسلونا یک گام نزدیک‌تر به لالیگا

برنامه نقل و انتقالات رئال مادرید در صورت روی کار آمدن ژابی آلونسو چگونه خواهد بود؟

فلیک: بارسا تسلیم نمی‌شود، این ذهنیت ماست

برد حداقلی پاری‌سن‌ژرمن در پارک‌دوپرنس

جهانبخش از بازی انتقامی بیرون شد!

به بهانهٔ تقابل اینتر و بارسلونا؛‌ چرا انتقال لائوتارو مارتینز به جمع کاتالان‌ها منتفی شد؟

کمپانی: واکنش خوبی بعد از شکست مقابل‌ اینتر داشتیم

اگر از آنچلوتی نقد می‌کنید، پس ما باید چه کار کنیم

شرایط مهاجرت اتباع افغان به ایران مشخص شد

ماجرای انتخاب حمید حامی برای «سام و نرگس»

وقتی ملودی «پدر خوانده» به زبان های مختلف اجرا میشه!

پروژه راه ماهیرود به فراه سال 1405 به پایان می‌رسد

شناسایی کانون‌های ملخ‌های کوهان دار در خراسان جنوبی

تصاویر دیدنی از فرود فلامینگوهای صورتی در فرودگاه بجنورد

جزئیات مراسم تشییع پیکر 2 قاضی کهگیلویه و بویراحمدی